کاهش اضطراب مدام اتفاق میفته
به واسطه ابزارهای مختلف از جمله به کمک یکی دیگه و به شکل های مختلف
جهانی که ما توش زندگی میکنیم هر روز اضطراب های بیشتری رو برامون میاره و نیازمون به باهم بودن رو حتی تا مرحله جنون آمیزی پیش میبره
جنونی که جز تخریب حاصلی برای هیچ یک ندارن.
برچسب : نویسنده : bgadooke بازدید : 40
برای پیدا شدن
باید گم کنی، گم بشی
برای پرکردن باید خالی بشه، خالی بمونی
برای معنا داشتن
باید بی معنا بشه، بی معنا بمونی
.....
دلم دکمه ایستادن دنیا را میخواهد
چیزی هست که هست اما درست نیست
بجاش نیست، با من روراست نیست
خودم را گم کرده ام
زمان می خواهم بجویمش
.....
برچسب : نویسنده : bgadooke بازدید : 34
برچسب : نویسنده : bgadooke بازدید : 30
رهایم کن زبند جان
وز زنجیرهای زنگوار نام
خدا و عشق
اینهایند پیوندان جاویدان
#سمیرا_ملک_پور
برچسب : نویسنده : bgadooke بازدید : 29
امروز نمی خوام خیلی بنویسم
تمام توجه ام قبل از جواب به درک سوالیه که میگه:
چطور این همه اصرار در جوامع مدنی وجود داره
که ثابت قدم باشیم، در حالی که هیچ چیز ثابت نمیمونه؟
چطور میشه انتظار داشت در جهانی مملو از تضاد همیشه
یکسان عمل کرد؟
چی شد که ثبات رفتاری این همه ارزشمند شد؟
در خالی که هیچ دو موقعیتی تو زندگی یکسان نیست
و نمیتونه عکس العمل یکسانی هم انتظار داشت؟
شاید این سوالا شروع باز تعریفی دیگه باشه !!
برچسب : نویسنده : bgadooke بازدید : 48
برچسب : نویسنده : bgadooke بازدید : 42
درست وسط مکالمه ای که با دوستم داشتم
و می گفتم که من برای پیاده روی دوست دارم یکسره برم و همون مسیر رو برگردم
نه اینکه تو پارک هی چند دور بزنم یه مسیری رو. اصلا به خاطر همینه که چند وقتی
بی بهانه و با بهانه دوست دارم برم جاده سلامتی توچال، ذهنم من رو نگه داشت رو
حرفی که زدم.
ترس از تکرار در من من رو از همه ی پارک های اطراف خونه تا جاده سلامتی وامی رهاند.
تکرارگریزی انرژی بیشتر از اونی که باید، ازم نگیره؟!!!
برچسب : نویسنده : bgadooke بازدید : 49
برچسب : نویسنده : bgadooke بازدید : 36
هر کسی یه چاه بلند داره تو وجودش
که هر خاطره تلخ غیر قابل عضمی رو دید
بندازه تو چاه و درش رو یه سرپوش بتنی بزنه
جوری که حتی اگر خودش بخواد هم به این راحتی ها نتونه
باهاشون مواجه شه.
این روزهای من
مواجهه با سانسورهایی است که خود خواسته ام و خود ساخته ام
و من چه کودکانه هر بار به توجیهی از چاه سانسورهای خود عبور میکنم
بی آنکه تردیدی برای بازگشت بجا بگذارم و اما هر بار
به خود باز میگردم و سر از این چاه در میارم.
برچسب : نویسنده : bgadooke بازدید : 41
یکی بود و فقط یکی بود
اون یکی دلش بیش از یکی می خواست
دلش خواست و دو تا شد
روزی رسید
که یکی موند و اون یکی نموند
اونی که موند روزها با خاطر اونی که رفت موند
یه روز دید باز یکی بود و فقط یکی بود
و دلش دیگه خاطره نمی خواست
و دو تا شد
اونی که رفته بود هم ...
و خدا تکثیر شد در زمین
برچسب : نویسنده : bgadooke بازدید : 33